نیمه شب 12ژانویه 2012
باز هم یار به ما خشمِ گران می گیرد
بهر آتش زدنِ ما سر وُ جان می گیرد
همه ی ما که زاندوه زمان خونین است
کودکی می کند وُ اشک نهان می گیرد
آه از این بازی پیرانه سرِ رابطه ها
گه چنین می کند وُ گاه چنان می گیرد
خصم ما می شود و راه رقیبان پوید
دل به دل می کندوُ دل توأمان می گیرد
چه شود باز چنین می کند این چرخ چموش
یار خطی کشد و خشم نشان می گیرد
غم فزون است و سبو نیست، فغان است مرا
ای دریغا که زغمها دلمان می گیرد
جای هر بوسه تو گویی غم دل کاشته است
که زهر بوسه دلا غم فَوَران می گیرد
ما فسردیم از این گاه چنین، گاه چنان
یار ما همچو زمان هی نَوَسان می گیرد
شب ما ناله ی صد آهِ دل ماست، دریغ
بی وفا دلبری اش سود وُ زیان می گیرد
کسب وُ کار است وفاداری دلدار، دریغ
کاین مسیحا نفسی می دهد آن می گیرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر