سیزدهم اکتبر2012
در سکوت بی تو بودن، شب
خیال تو چه ها کرد
قصه های با تو بودن، دل
سرود وُ گریه ها کرد
باده هم نقش نگاهت،
جرعه جرعه از سبو ریخت
نقش چشمان تو با ما،
گفت وُ مستی پرسه ها کرد
قصه های تلخ دوری، پرده
های تار دل شد
سوز ساز دیده گویی، شور
وُ حالِ زخمه ها کرد
در شب افشان گیسوت،
حسرت ما سوی سو زد
چون ستاره اشک ما را،
بر شمرد وُ دانه ها کرد
با تو بودن چون نسیمی،
از تشِ یادِ تو می رفت
آتشِ جانسوز ما را،
عشوه هایت شعله ها کرد
شب به سرخی می زد اما
دل زکوی تو نیامد
خاکِ کوی تو بسر زد، دل
زدوری شکوه ها کرد
آهِ تنهایی ما را، با
سبو چشم تو می گفت
در سکوتی مست وُ تنها،
گیل آوایی ناله ها کرد
( در
تغزل با تو اما، گیل آوایی ناله ها کرد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر