جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۹۲- ۳۱ مه ۲۰۱۳
همچو مرغی به قفس، بال زنان می خوانم
دلشده مستِ خیالم، از آن می خوانم
ره به جایی ندهد این قفسِ بسته وُ لیک
سر به دیوار قفس، ناله کنان می خوانم
چشم در پرده اشک است زهر خاطره، یاد
خونِ دل می خورم وُ سینه دران می خوانم
روزگاران دگر بود، چنین گشت به راز
بال وُ پر بسته به آهی زغمان می خوانم
می ندارم دگر از داغ وُ درفشی پروا
ژاله می بارم وُ از شب زدگان می خوانم
جنگلی نیست تو گویی، همه سرگردانند
آتشی شاید از آن سرخ وشان می خوانم
ای دریغا دلِ عاشق، دلِ خاک است هنوز
خاوران شد همه جا زآن به فغان می خوانم
همت ای سروِ جوان، خیز که این قوم بلا
در هراس است زتو، باتو جوان می خوانم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر