در سایه روشنِ نگاه،
پنجره ای خیال می برد.
ماه
وسوسه ای تا دورهای دشتِ کودکی
آواز می دهد.
پرنده ای هراسان
در انبوه سیاهی می گریزد.
برگها شاهدان بادند
بیداری خواب!
آه
مِۀ بر پیاله
رقص شراب می پاید
زخمه زخمه مست
کجا می کرشمَد خیال!؟
2
پنجره ای خیال می برد.
ماه
وسوسه ای تا دورهای دشتِ کودکی
آواز می دهد.
پرنده ای هراسان
در انبوه سیاهی می گریزد.
برگها شاهدان بادند
بیداری خواب!
آه
مِۀ بر پیاله
رقص شراب می پاید
زخمه زخمه مست
کجا می کرشمَد خیال!؟
2
می آیی وُ تاراج می کنی!
بر بالِ خواب و خیالِ من!
ویرانه ای ست
دل به نسیم خیالت!
فتحِ ویرانه چه سودت!؟
وقتی آوارِ این همه بردوش
انگشت نمایت می کند
ویرانه تر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر