هیچم
هیچِ من
همه چیزم!،
چونان خامُشانه فریاد
وُ
سمفونیِ تنهایی!
چونان رهگذری وُ
انبوه ازدحام شهری
شلوغ....گم!
چونان نفس
به آرامی!
چونان.... آه هوار جنگل
آیا
شنیده ای!؟
2
دستها را بیهوده می
سایی رفیق!
مشتها،
بیهوده راز!
چه رازی!؟،
لاپوشانی کدام آبرو!؟،
وقتی دار وُ چارپایه،
چونان حراج بودن نبودن،
پوزخند می زنند!؟
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر