آینه می داند
سکوت را
به نگاهی مات!
نجوای غریبی هوار می شود
بی نتِ آوایی
فریادها چنگی به دل نمی زنند!
آه......
آتشی باید
رهواری به تاخت
دلهره های تردید دریدن!
سکوت،
آینه،
نگاه مات!،
گذرِ بی سوار است
بی تاخت!
بی غبار!
دلگیر!
همین!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر