جمعه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۴

بیگانه گشته اند نگاههای آشنا - گیل آوایی



بیگانه گشته اند نگاههای آشنا
دستی اگر به سوی تو
گم کرده گرمیِ دورآشنای تو.
.
از هم جدا به سیل حادثه حیران نشسته ایم
.
گم گشته ایم ما
چنان رفته ای زیاد
عکسی تو گویی به قاب پر از غبار
میراث خانۀ متروک...
آه
ما را چه آمده است به سر کاین چنین خراب
ویرانِ خویش می نگریم هر چه شد که شد!
.
دردی مرا به اوج هواری کشانده است
کس نیست گویی
در فوج فوجِ این همه بیگانه آشنا
فریاد می شمرم با  نگاه مات
ای وای آشنا
ببین
چه دور می شویم
دورِ دور
آه
این زهر غربت است
شاید
اما غنج می زند دلم
با یک هوارِ مست
در کوچه باغ خاطره با هم
حتی به یک نفس
یاران آشنا
که زاغ دلم چوب می زنند
با هر پیاله مست
تا هر کرانۀ باداباد
فریاد می شوم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر