سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۵

همینطوری!- گیل آوایی

0
چهره ای در آینه
بیگانه وار عادت کرده است
دل دادن به دیروزها.
این میانه اما
درختِ نارنجِ من هنوز
مرا به بیرونِ پنجره می برد
با کشکرتی[1] که هر روز
می آید
می برد
می پرد
می رود!

1

دیروزها را کندن
دل که دست تو نیست جان من!
هر روزِ ما
 این روزها
به دیروزها رشک می برد!

2

در برویم باز می شود
پنجره هم
شیشه ای
فاصله مرا به رخ می کشد
تا بینهایتِ نگاه من!

آهِ من است وُ رقص برگی
که هر بار بر بالِ باد
تاب می خورد!


[1] کشکرتkashkarat = زاغی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر