1
گاهی حس می کنم این سالها را چنان شتابناک به دوران تکنولوژی و مدرنیتۀ صنعتی! پرتاب شده ایم که دورانِ پیش از آن را زندگی نکرده ایم مانند کودکی که کودکی نکرده باشد یا نوجوان و جوانی که نوجوانی و جوانی نکرده باشد! در یک کلام
طوری به این سالها پرتاب شده ایم که دوره ای از زندگی خود را نگذرانده از آن گذشته ایم! خیلی از نمادهای دیروز برایمان دلچسبتر و دلپذیرتر و حتی خواستنیتر است. حتی گاهی حس می کنم انسانها پیشتر انسانتر بودند! مهربانی پیچیده نبود. انسان ساده تر صمیمیتر مهربانتر بود. انسان تا این حد در گنداب نفرت و بیگانگی نیافتاده بود. انسان نسبت به انسان این همه بیگانه نبود!/ 30 مارس 2020
2
حسی در من است. حسی مانند شعله های آغازین آتشی در پُشته ای از هیزمها که بر روی هم انباشته شده اند. می خواهم همه چیز و همه کس که در پهنۀ اندیشه های من است گرد هم آورم می خواهم صحنه ای بیارایم. همه چیز و همه کس را در این صحنه جای دهم. هر کس و هر چیز را با حسی که دارم در ایفاء نقشی که حس می کنم قرار دهم. اجرای هر کدام را که حسم راه می دهد بخواهم. انگار که اپرایی را بخواهم به صحنه ببرم. اپرایی که سرود و آواز و تراژدی یک گذارِ حتی خیالپردازانه را بنویسم. بنویسم و بدهم به هر چیز و هر کسی که باید آن را اجرا کند.
اگر!
این کرونای لعنتی بگذارد! / 3دسامبر 2020
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر