شانزده آذر روز دانشجو
گیل آوایی
گل هزار آواز می شکفد در بهار گلوی من
وقتی
هراس می دری
در چنبره ی چنگال خونین استبداد
آزادی می سرایی به هر گامت
سنگفرش این خاک
له له هزار ساله چشیده است
تا بهاری که تو فریاد می کنی
چه پرواز پُر شوریست پَر کشیدن
در کرانه ی رنگین کمان دستهای تو
مشتخشم بجان آمدن از هزار تحقیر
که ستیزت است
با سلیطگان ِبرهوت ِخون وُ خرافه وُ ندبه
گزمگی ساز کرده اند
بیهوده
عبث
میرا
وای که راهواری ات
پرشور
آفتابخیز آرزوهای فروکوفته ی من است
دلم غنج می زند
از برای اینهمه که از دستان تو می شکفد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر