دستها
به یاری، پیوند،
خاک
نفس تازه می کند،
دست افشانیِ بودنت .
زانو بغل !
چه حاصلت!؟
بغض از سوگهای روزمرگی
به جان آمده است !
ناله به آه وُ زاری،
چه سود!؟
که عبث را تقدسی مرده وار !
پایکوبانِ لج باید،
شانه به شانه
کاین خاک
زندگی ات را له له می زند .
شوری بیاغازی
به انکار مرده خویان .
هستی ستودن،
تقدس است .
مرده ستایی از آنِ دیوان باد !
خاک
نفس تازه می کند،
دست افشانیِ بودنت .
زانو بغل !
چه حاصلت!؟
بغض از سوگهای روزمرگی
به جان آمده است !
ناله به آه وُ زاری،
چه سود!؟
که عبث را تقدسی مرده وار !
پایکوبانِ لج باید،
شانه به شانه
کاین خاک
زندگی ات را له له می زند .
شوری بیاغازی
به انکار مرده خویان .
هستی ستودن،
تقدس است .
مرده ستایی از آنِ دیوان باد !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر