باران باران با خود گریسته ام
از سوگی به سوگی
از سوکی به خشمافریادی بنیانکن!
آوازهای غم انگیزی خو کرده ام
نوستالژی دردباری
که از یک گور تا گورهای دسته جمعی!
می بینی!؟
ما از یک عزا سینه چاک نشده ایم!
پریشانگیسوانِ هر آدینه
هنوز سایه روشنِ یک دریا بیتابی اند
در اندوهباران یاد و یار و دیار
دلم گواهی می دهد هنوز
دادخواهیِ نسلی از لالاییِ انفرادیها
"پدرکشته را کی بود آشتی"
دلم باران باران
رنگین کمان می خواهد
با خاورانها فریاد!
.
حوصله کن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر