وسوسه می کند باد
بحث خیال نیست!،
پاره ابری
در گستره آبی
آرام
آرام
بر نُتِ پریشانیهایم
سایه می اندازد
گاه به گاه
دست می گشایم
دستِ خودم نیست!
از یک سوی خیال
تا آن سوی هزار خاطره
همه ی آسمان و زمین
در آغوش من است!
وسوسه ی غریبی این پا آن پا می کند:
برقص مرد
این! همه! کرشمه ی ابر
این! همه! نوازشِ باد
افشانِ تا بی نهایتِ خورشید تاب!
حسی آوار می شود در من:
آه اگر وطن وطن بود!!!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر