دسامبر2011
چنان برقص که جانم ترا هوار کند
زپیچ و تاب تنت هوش من فرار کند
بهارِ بودن من ای زلال بوسه ی ناب
برقص تا که دلم خواهش تو جار کند
صبور من، تو همه شور و شعر آوایی
برقص تا که همه حس من بهار کند
تو عشق و شور و شکوهی وناز و زیبایی
عجب نباشد اگر جانِ من شرار کند
برقص باده کشان وُ لبانِ وسوسه گر
برم برقص غمانِ دل انتحار کند!
ببین که از تو چنین مست گیل آوایی
چنان برقص که عشقت مرا مهار کند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر