بر بومِ شب
چه نقش می زند!؟
قرار نیست شبِ بی قراری ام
چشم وُ اشک وُ انتظار
سازِ غریبی ساز کرده شب!
2
پیاله ای می ساید دست
نقشی به سایه روشنِ مستی
تاب می خورد
آه
سینه دران است خیال چموش
چه تاسیانگی ی غریبی ست
تنهای تنِ تنها
تن
تن
تن
می شمارد بی شمار
بغضِ کز کرده ای
شب-هوار می شود!
3
مُشت می گشایم.
بر پرِ باد راز می دهم
مُشت مُشت!
نه دیواری،
نه هرزانه گوش موش!
به عریانی خویش هوار می کشم.
رها رها!
همین!
4
اندوه شبانه
جرعه جرعه می چشاند
زلالِ یادهای ترا
باران بی امانیست آسمان نگاه من
به هر زخمه آهی که می کشم
چشمان تو
نوش بادان پیاله ای
در دستان من
که به حیرت
کز کرده است
تیک تاکِ دمانِ بی تو بودن
آوایی ست دورِ دور
هوارِ یک دریا بیتابی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر