واژه ها نارسا،
گم،
نوای همیشه یار پا نمی دهد
خیالِ پا به گریز
سرِ قرارش نیست بی قراری اش.
چه هوار می کشد
بی پروا سکوت باز
مرز باخته شب
چادر افشان کرانه ی محو است!
نگاهِ مات
شانه
شانه
خم
خم
خمیده
کوله کوله می گیراند،
آه
دلگیریِ کدام سال می شمارد باز!؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر