26 آگوست
2012/4شهریور2012
باد که می زند ورق،
واژه به واژه می برد،
دانه به دانه می خلد
دشت خیال می درد.
هیمۀ خشکِ یاد را از دل
هر بهانه ای
شعله کشانِ جان کند، دم
به دم آه می زند
نغمه ز شور آورد، زمزمه
دیلمانه را
وای زرقصِ واژه ها دل
به هوار می کَنَد
لانه به خاکِ خویشتن،
کوچ به ناکجا بری
آهِ پریشِ غربتی شانه
به شانه می کُند
واژه به واژه باده وش
چشمۀ یاد می شود
زحسرت آنچه رفته را اشک
شبانه می تَند
پارۀ ابرِ یاد را، بادِ
خیال می برد
آتش ناگزیر را خشم هوار
می دمد
آه چه خسته از سفر، وای
چه مرده در قفس
بین چه سرشتِ ناروا
حادثه باد می دهد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر