دانی که می خواهم چو دل
در سینه زندانت کنم
گیل آوایی
نیمه شبانِ بامدادیِ 29
آگوست 2012
دانی که می خواهم چو دل
در سینه زندانت کنم
با پوم تاکِ نام تو
جانانه مهمانت کنم
با شور و شیدایی چنان
در آتش آغوشِ تو
لب بر لبِ جام لبت مستی
زچشمانت کنم
باز آ که آب از سر
گذشت، ای یاغیِ دُردانه ام
جانم به لب آمد بیا تا
جان به قربانت کنم
رسوا چه می خواهی مرا،
رسوای رسوایم ببین
دیگر زجان بگذشته ام،
خواهم که جانانت کنم
دردا که چون پروانه ای،
هر دم به گلهایی دگر
بر شاخۀ جانم نئی تا
عشق و ایمانت کنم
دوشم به لب پیمانه را،
نقش نگاهت نازنین
مستانه عهدم با تو بود
تا عهد و پیمانت کنم
بخت بدهکارم ببین، ویرانه
در ویرانه ام
در اوجِ این ویرانگی خواهم
که عِرفانت کنم
در روزگاری ناروا، یارم
نئی، جانانِ من
تا با سرشکِ دیده ام
مستانِ مستانت کنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر