روز درد می شمارم
شب رویا.
خواب فاصلۀ دردها و رویاهاست.
مستی بهانه ای
که طرحی تازه ببینی
هستم هنوز
میان همه هیچ!
همین!
2
هیچ
نام گویایی ست
رها بودن!
بغضهای پنهان می دانند
شبهای بی پایانِ مات،
گریز در سیاهیِ انبوه،
وقتی اندوهِ کمرشکنی امان نمی دهد!
می دانی
دگردیسیِ دردباری ست بودن،
در چنبره این همه فرسودن،
در روزگارِ مویه های بی پناهی!
آه هنوز رهایم نمی کند
رهایم نمی کند
رها
یم
نمی
کند
فریاد مادری
که داغ فرزند هوار زنان!
داد می خواهد!
داد
می خواهد
در بیدادِ این همه برما!
وای بر ما!
وای بر ما!
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱ اوت ۲۰۱۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر