چهاردهم جولای 2012
جنگل چرا خموش
وقتی تبر میداندار است
دارها
رسم سالهای عتیق است
قتلها
زنجیره ای
چه آب کشیدنی بود دهانت!
امروز سربازانش
سلاخانند
به هزار آیه
فتوا خون می کنند
آیت الله ها
همان موش مرده های سالهای خمس و صدقه
گورها آباد می کنند به شهر
شهر
خاک مرده می برد گویی بدوش
سنگفرشها
در عطش فریاد
روزشماری می کنند
تو
من
ما
چه بغضهایی برای قسمت کردن
شب به روز
روز به شب
انتظار می کشیم!؟
آه اگر
مرگ یک بار
شیون یک بار
همین!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر