دوم سپتامبر2012
انتظار
از که!؟
از که!؟
چه!؟ وقتی رویا می بافی به شب خو کرده!
تا زمین بچرخد وُ خورشید مهرش بگیرد که بتابد!
یک آسمان وا مانده ای!
چنگی را وامانده ای،
تا زمین بچرخد وُ خورشید مهرش بگیرد که بتابد!
یک آسمان وا مانده ای!
چنگی را وامانده ای،
که می شد خورشید به چنگ آورد!
ما بغض هامان را قسمت کرده ایم!
می کنیم باز
چه اشتراکِ غم انگیزی ست میانمان!
وای اگر چنگهامان با هم شب می درید!
خورشید گردن می گذاشت ناگزیر
بامدادی که ما هوار می کنیم هنوز!
با چنگ و دندان حریفِ میدانم
اگر همراهی!
این گوی
این میدان
همین!
ما بغض هامان را قسمت کرده ایم!
می کنیم باز
چه اشتراکِ غم انگیزی ست میانمان!
وای اگر چنگهامان با هم شب می درید!
خورشید گردن می گذاشت ناگزیر
بامدادی که ما هوار می کنیم هنوز!
با چنگ و دندان حریفِ میدانم
اگر همراهی!
این گوی
این میدان
همین!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر