پنجشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۷

فریاد، یادمان کشتار زندانیان سیاسی تابستان سیاه شصت و هفت. گیل آوایی


از همین جا
همین خاک
همین دشت تا بی انتهای نگاهت
خشمی و
دادی و
انتقامی
هر تابستان
زبانه می کشد

بیهوده پنداری
شب پرستان را
چونان سلیطگانی به هزار و چهارصدساله
نعره و نفیر و جنایت
به سوگوارگان هماره شوم
که خدایشان
بهشت برین
وعده داده است
به کلید حماقتی
که خرافه مست
جنایت را
خدایگونه نعره کشیدند
در کابوسی
که تعبیرش
تعفن قرنهای پس ماندگیست
و کشتند
به خدا و محمدی
که نفرت بشریت
هر تابستان
در خاوران بی انکار
تکرار می شود

از همین جا
همین خاک
همین دشت تا بی انتهای نگاهت
خلقی
به دادخواهی
سرود می خوانند
هر تابستان
زندگانیم ما
مردگانند
خرافه مستانی
که جنایت را
بنام خدا
نعره کشیدند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر