چهارشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۸

یک اِپیسود از این هوار! - گیل آوایی


یک اِپیسود از این هوار!
گیل آوایی
يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹ فوريه ۲۰۲۰

از راه می رسد. خسته است. می ایستد. سر می گرداند، به دُور و برش نگاه می کند. بارانیش را در می آورد. آهی می کشد. بارانی را بر رختاویز می نهد. کیفش را از شانه برداشته، در دست گرفته به اتاق نشیمن می رود. کیف را روی میز می گذارد. لحظه ای به بیرون خیره می شود. آسمانِ بی ابر، گسترۀ آبیِ تا بینهایتِ دوردر قاب پنجره، نگاهش را می برد.
لحظه ای می گذرد. لحظه ای که انگار ساعتها گذشته و او در چشم انداز پنجره، به هزار راه رفته و مانده باشد. صدای تلفن او را بخودش می آورد. می رود به تلفن جواب بدهد. تلفن قطع می شود. بر صفحۀ شماره ها نگاه می کند. شماره ای نیافتاده است. سرش را به نشانۀ اینکه هر که بوده است باشد، تکان می دهد.
به  آشپزخانه می رود. قهوه بار می کند. هنوز صدای قهوه ساز بلند نشده است که تُنگ آب را بر می دارد. به تنها گلدانِ رفِ اتاق نشیمن فکر می کند که آب دهد. با تنگِ نیمه پر، به اتاق نشیمن می آید. همچنان که با تنها گلِ گلدانِ خانه اش می گوید، تنگِ آب را بالای گلدان می گیرد. آبِ زلال از تنگِ آب سر ریز می شود. نگاهش به گلِ تازه جوانه زده اش می افتد. لبخندی می زند.
به آشپزخانه بر می گردد. تنگ آب را سرجایش می نهد. از آشپزخانه  در آمده وُ نیامده، کتش را در می آورد. آن را هم روی رختاویز آویزان می کند. دستی به موهایش می کشد. آخرین صدای قهوه ساز، او را بخودش می خواند. خوشخوشانه بسوی قهوه ساز می رود. لیوان قهوه اش را پر می کند. به اتاق نشیمن بر می گردد. لیوان قهوه را روی میز کوچک می گذارد. روی مبل می نشیند. تا بخواهد لم بدهد و نفسی تازه کند، تلویزیون را روشن می کند. کانالِ اخبار، اولین برنامه ایست که با روشن شدن تلویزیون نمایان می شود.  تصویر زنی دست بر بقچۀ همراهش میان امواجِ خروشانِ دریا، برای غرق شدن یا نشدن با چشمانی هراسان همۀ صفحۀ تلویزیون را می گیرد.
حواسش به اخبار نیست، به گویندۀ خبر نیست، به  اتاق نیست، به پنجره نیست، به چشم انداز نیست، به آبیِ بی ابرِ تا بینهایتِ نگاهش نیست. او در چشمان زنی غرق می شود که برای غرق شدن یا نشدن دست وُ پا می زند.

همین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر