پنجشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۷

فراق دوستانش باد و یاران

فراق دوستانش باد و یاران
گیل آوایی
12 مارس 2009


یادم می آید زمانی که دور از گیلان بودم و در تهران بزرگ مانند قطره ای از اقیانوس بی در و پیکر، در پیچ و تاب دهه شصت، هزار جان خویش می شمردم با آن همه سربازان صاحب زمان هار که گاه پیدا در هیبت گرمکانی حقیر بودند و گاه ناپیدا در شمایل انسانی ِ همچون همان آمد و شد کنندگان کوچه و خیابانهای شهر، که زاغ همه را چوب می زدند، و من نیز می بایست برای دیدن دو فرزند خویش ، ناگزیر از سفر هر باره ای به گیلان می شدم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر