دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۱

یاد تو - گیل آوایی




طوفانِ یاد توست!،
یا
بیدادِ این همه! دلتنگی،
وای
که خانه خرابِ بی تو بودنم هنوز!
می آیی وُ وسوسه می زایی،
درگاهانِ بی گاهی که روزگار
هیچگاه چنین بی دریغ نبود، گیراندن!،
به آهی که نبودنِ ترا  به هر نفس هوار می کشم!
و تو نقش می زنی بی خیال
دیوانه ای ترا
هر بام و شام
مات
به حیرانی می شمارد
هستی
نیستی
باشی
نباشی
و چنین است
لی لی کنانِ کودک خیال وُ کوهِ تردیدهای بودن نبودن!
آه از این کودکی ی خیال وُ انبوهی ی یک کوه! ویرانگی!
.
همین!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر