سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۰

دیدی ای دل که دمی باده ترا خواب نکرد!؟ - گیل آوایی

دیدی ای دل که دمی باده ترا خواب نکرد!؟
دیده ی غمزده ات را به نمی آب نکرد

مانده حیرت زده با اینهمه فریاد، دریغ
باده هم مرهمی ِ  آن دل ِ بیتاب نکرد

بس فغان کردی وُ باخود چو نی ای نالیدی
دیده ی مات ِ تو اشکی چو می ِ ناب نکرد

جام خالی شده، مستی نشد وُ یادِ چموش
آتش افروخت ولی چاره ی بیخواب نکرد

دل ما هم دگر آن نازکی اش را پر داد
جان ما سوخت زغم آه ز سیماب نکرد

شمع خاموش وُ شب تیره وُ دل غمزده باز
تا سحر دیده چرا گریه ی خونآب نکرد

مستی باده اگر نیست خوشا زخمه ی تار
سوز دل گفت زما آنچه که میناب نکرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر