شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۰

آمد آن جانان ولی آتش به جان افکند و رفت - گیل آوای

9سپتامبر2011/8شهریور1390

آمد آن جانان ولی آتش به جان افکند و رفت
داغ ما را تازه کرد و اشکها افشاند و رفت

بی خیال عزلت ما، های، هویی کرد، لیک
از سکوت ما دریغا باز بنیان کند و رفت

دل به سازی داده بودیم و سبو، ویرانه ای
قصه ی ما را به آهی شعله ها گیراند و رفت

بس فغان بود و هزاران سوز آوای دریغ
در پریشانی ما او کرد جان در بند و رفت
با چنین آشفته حالی کرد جان در بند و رفت

یاد یار و غربت ما، تاسیانه های خاک
همچو جانسوزی دل مارا فغان گریاند و رفت

آه، ای آوای شور وُ زخمه های تار، آی
داد بستان، دیده ی مارا چرا باراند و رفت

ای دل غمگین نوای دیلمانی ساز کن
همنوای باده می داند چه از جان کند و رفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر