پنجشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۲

آلیس مونرو و ترجمۀ داستانهایش- یادی از یک خاطره - گیل آوایی


سال 2012 بویژه برای من سالِ از جمله کلنجار رفتن و جان کندن روی ترجمۀ داستانها و شعرها بود. امروز وقتی شنیدم آلیس مونرو نویسنده سرشناسِ کانادایی جایزه نوبل برای ادبیات را برده، خوش بحالم شد از ترجمه کردنِ ده داستانش که نیروی زیادی رویشان گذاشته بودم. با خواندن این داستانها در واقع الیس مونرو بیشتر برای بسیاری از ما فارسی زبانان شناخته شده( حداقل من این جور می بینم!). در صفحه اینترنتی ای که کتابهایم منتشر شده، آمار بازدید و دانلود کردن همین ترجمه ها نشان از استقبال خوانندگان فارسی زبان دارد.
شاید خالی از لطف نباشد بگویم که دوران دبستان یادم هست یک دستفروش دوره گرد در رشت بود که زمان رفتن به مدرسه می آمد سرِ راه مدرسه بساطش را که یک چهارچرخ سیار بود می گذاشت و بتناسب فصلِ سال چیزی می فروخت. من هم که عموما زود به مدرسه می رفتم با دیدنم مرا صدا می کرد و سکه ای می داد تا در ترازویش یا روی بساطش بگذارم و او یک مقدار که معادل همان پول خرد بود به من مجانی می فروخت! می گفت دستم خوب است و هر وقت پولی روی ترازو یا بساطش می نهم، آن روز فروش خیلی خوب دارد! حالا با برنده شدنِ آلیس جانِ مونرو که هم قلبش بای پاس دارد و هم با سرطان دست بگریبان است، مرا یاد آن خاطرۀ سالهای دبستان انداخت و ترجمه کردن داستانهای آلیس مونرو در این سالها!!!!!!
این را بگویم که خنده ام گرفته از این خاطره و یادآوری و بقول ما گیلکها هاچین مرا پرکانن!!( بیهوده خود را جنباندن به رقص!) برنده شدن الیس مونرو به حساب خوش بیاریِ دست خودم می گذارم!!!!! حالا خودمانیم خوب شد ترجمه کردم وگرنه از جایزه پایزه برای الیس مونرو شاید خبری نمی شد!!!!کسی چه می داند!
از شوخی گذشته، اگر خواستید به فهرست داستانهای ترجمه شده الیس مونرو و یا دانلود کردن این داستانها سری بزنید می توانید به مجلۀ اینترنتی ام بنام هنر و ادبیات پرس لیت به نشانی زیر بروید شاید چیزی یافتید که به خواندنش بیارزد:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر