یکشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۷

دو نجوا...

از پی اینهمه بی تو بودن بود
که اندوه تنهایی
بغض ابرآگین خیال
سر گرفت
و هنوز
سرآمدنت نیست
یادت باشد
که قرار این نبود
بی قرار بمانم

می نشینی و خیال می بافی
به هر خیال
فالیست
از آمدن و نیامدن
خوش خیالیست
این همه بافتن و دیدن

ندیدن
چه سکوت سنگینی
بر شانه ی لحظه ها می نشاند!
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر