یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۷

بیگانه آشنایی چون من

تقریبا روزهائ پایانئ دوره زبان بود. آن روز چهارمین نفرئ بودم که مئ بایست درباره موضوعئ برائ همکلاسئ هایم، صحبت کنم.
برنامه به این ترتیب بود که هریک باختیار موضوعئ را بر مئ گزید و در نوبت خود آن را برائ همه کلاس باز مئ گفت.
تخته سیاه بزرگ و متحرکئ روئ دیوار کلاس نصب شده بود که کوچک و بزرگ مئ شد و نیز بتناسب قد هر نفرئ که مئ خواست بروئ آن بنویسد، مئ شد آن را بالا یا پایین برد. صندلئ ها در سه ضلع کلاس ردیف شده بود. یک ضلع خالئ را میز و صندلئ معلم پر کرده بود که معلم بروئ آن پشت به تخته سیاه و رو به کلاس مئ نشست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر