چهارشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۷

آری اگر
گیل آوایی

روزی اگر جاری شدی
از کوهساران
گر صخره ای سنگی سر راهت
کمین کرد
برکن زجا
تو بی کرانی
گر که بخواهی

روزی اگر
بودت هوای بی قراری
کندن ز ماندن در خار و خاشاک غم انگیز فسردن
برکن زجا هر صخره یا هر سنگلاخی
سر ریز شو
" نه " را به خشماگین صدایی
با راهواران
چون سربداران
شادان و لجبازان
بشوران
درجا نزن
در پشت هر بایستنی از آن تو نیست
از آن انسان بودنت نیست
راز خدا،
شیطان در این
جاری
شدن
بودن
دردیست در ماندن ویا گردن نهادن، بی چرایی

دیگر چرایی

آری اگر روزی ترا دلگیر و خسته
کندن
گسستن
جاری شدن
رستن
به سر بود
سر ریز شو
گستر چو گلها سبز و رنگین
حتی
اگر
یک دم
ترا این اینگونه دم بود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر